در گزارش کمیسیون دلوزر به یونسکو نیاز به اصلاح برنامه درسی در همه سطوح آموزش برای آماده کردن شهروندانی برای هزاره جدید به طور واضح و رسا بیان شده است .یادگیری برای دانستن ، یادگیری برای انجام دادن ، یادگیری برای زیستن ،یادگیری برای با هم زیستن ،ایده هایی هستند که در چارچوب آموزش پایه و پس از آن قابل دسترس اند .این توصیه ها بیانگر این نکته اند که یادگیرندگان امروز ، پیرو جوان ، در عصری مملو از اطلاعات ، مبتنی بر دانش جهانی ، زندگی می کنند.آنها به مهارت های زندگی در این عصر پویا نیازمندند.
آموزش یکی از چالش بر انگیز ترین و مهم ترین شغل های جهان است وآموزش و پرورش همواره با تنش میان دو کارکرد مواجه است، از یک طرف، ناظر به تضمین پیوستگی ،یعنی انتقال دانسته هاست،و از طرف دیگر بر موضوع پرورش خلاقیت یعنی سوق دادن یادگیرندگان به ناشناخته ها تاکید می کند.
بنا به مسئولیت هایی که در مدارس و آموزشگاه های مختلف بر عهده داشتم بار ها سر کلاس معلمان زیادی نشستم و از روش تدریس آنها یادداشت برداری کردم.معلمان تازه کار عموما استراتژی ناشیانه ای تنظیم می کنند و برای اینکه شاگرد را وادار کنند درس بخواند از ابزار فشار روانی ونمره استفاده می کنند،کهنه معلمان ریاضی معمولا در کلاس، ادبیاتِ خواندنِ متن یاد می دهند .
معلمانی که از روش های سنتی استفاده می کنند ، محافظه کارانه اصرار دارند که نباید در کلاس بگونه ای تدریس کنند که شاگرد احساس کند به اندازه معلم یا بیشتر از او درس را بلد است، این محافظه کاران به عمد سوالاتِ دشوار در کلاس ارایه می کنند وبه ترتیبِ چینش سوالات ارائه شده اهمیت نمی دهند تا شاگردان احساس کنند بدون آنها یادگیری محال است،در کلاس رقابت ایجاد می کنند و دانش آموزان را به جان هم می اندازند،عمده توجه شان را به شاگرد زرنگ ها معطوف می کنند و اینگونه بین خود و شاگردان متوسط و ضعیف یک دیوار بلند می کشند و به شاگردان نشان می دهند در صورتی دست یافتنی هستند که شاگردان از دیواری که در این بین کشیده شده است خود را "گرومپ" به آن طرف بیاندازند.
این معلمان در کلاس همیشه برای هر سوالی پاسخی دارند.هیچ گاه پاسخ به سوالات را به تعویق نمی اندازند تا شاگردان همیشه آنها را عقل کل بی انگارند.
از مشارکت دادن دانش آموزان شان در کلاس به شدت جلوگیری می کنند و از اینکه سرکلاس خودشان به همه سوالات پاسخ می دهند احساس غرور و رضایت می کنند.
این دسته از معلمان می خواهند در کلاس شان امپراطوری ایجاد کنندو تاج گذاری کنند و حاکم بی چون و چرای کلاس باشند.این تفکر معلم را در کلاس درس در جایگاه خداوند قرار می دهد و هرچه او بگوید درست است و هر کار او انجام دهد عمل صالحی است.
این معلمان سوالاتی که شاگردان از آنها می پرسند را دامی می دانند که شاگردان به عمد پهن می کنند تا آنها را به درد سر بیاندازند.چنین روشی تفکر انتقادی که اصلی ترین ویژگی ذاتی بشر است و در اصل سرآغاز تفاوت بشر با سایر حیوانات در رسیدن به توجیه امر اخلاقی است را به محاق می برد و شاگردان مدرسه ای را دارای روحیه پیروی مسلکی می کند.
آنها هر سوالی را بلافاصله پاسخ می دهند تا شاگردان گمان نکنند آنها را در دام انداخته اند.
سخنرانی بیشترین وقت چنین معلمانی را در کلاس به خود اختصاص می دهدو شاگردان چنین کلاس هایی جرات ندارند حرف بزنند یا اظهار نظر کنند .اینگونه معلمان مدام در تلاش هستند تا در جایگاه یک معلم کاریزماتیک در قبیله ای به نام مدرسه مطرح شوند.
کاریزما در زبانهای امروزی به معنای نیروی تاثیرگذار و جذب کنندهی دیگران به یک فرد انسانی است که بصیرتی (vision ) قویتر از دیگران و طرحهایی مثبت برای آینده دارد. این واژه برای اولین بار توسط مَکس وبر (١٩٢٠- ١٨٦٤) در قالب ترکیب Charismatic Leadership یا رهبری کاریزماتیک وارد قلمرو مطالعات مدرن شد. بنا به تعریف وبر، مفهوم کاریزما بر این فرض استوار است که گویا موهبتی مافوق طبیعی در یک فرد هست که او را در انتخاب بهترین راه یاری میدهد و بنابراین، ارادهی او را قابل پیروی میداند.
واژهی کاریزما که در پیش زمینهی الهیات مسیحی به معنای نیرویی مافوق طبیعی ست در وجود یک فرد انسانی که به او توان راهبری دیگران را میدهد، معادلهایی در فرهنگهای باستانی پیش از مسیحیت و فرهنگهای پس از آن نیز دارد؛ از جمله قدیمی ترین آنها، مقولهی زرتشتی "سوشیانت" به معنای نجات دهندهی نوع بشر در جریان پیروزی اهورامزدا بر اهریمن است. چهرهای که از این فرهنگ برخاست و با رفتار صلح آمیز و انسانی خود به کاریزما دست یافت، کوروش هخامنشی ست که چنین آوازهای در متون مذهبی و تاریخی زمانهی خود یافت.
مقولهی فرّه ایزدی که از متون زرتشتی به شاهنامهی فردوسی راه یافته است، محک مناسبی برای بررسی این پدیده در فرهنگ ایران باستان و دگرگونیهای آن در فرهنگ اسلامی- ایرانی به دست میدهد.
داشتن چنین رویکردیتوسط معلم با شخصیت کاریزماتیک در اداره کلاس منتهی به این می شود که معلم با شخصیت کاریزماتیک تنها به دانش آموزانی توجه کند که او را به عنوان فصل الخطاب پذیرفته باشند.
از این جهت در بسیاری از کلاس های درس تعداد زیادی از دانش آموزان سوالات نپرسیده زیادی دارند که جرات ابرازش را پیدا نمی کنند چرا که به دلایلی که ذکر شد معلم کاریزما تیک سعی می کند به گونه ای رفتار کند که اصلا سوالی پرسیده نشود.
بسیاری از شاگردان در کلاس ها توسط معمان نادیده گرفته می شوند و شرط دیده شدن آنها اینست که والدین_ قدرت خارج از مدرسه_ با یک تحفه توجه شخصیت کاریزماتیک را به یک فرد_دانش آموز_ جلب نماید.
قدرت با مناسبات انسانی همنشین است و حذف واژگانی و مفهومی آن امکان ندارد. ولی قدرت در زمانه ی ما و به بهای هزارههای تمدن بشر، از مقولهی سلطه، به فضای توانمندیهای انسانی وارد و باز تعریف شده است.
سردارانی که میجنگند، کوهنوردی که خود را به قلهها میرساند، همگی
بقای خود را برای به دست آوردن قدرت به خطر میاندازند. نیچه شور و اشتیاق به کمال
را همان خواستِ سلطه بر همسایه میدانست و باقی تعاریف را نقابهایی تزئینی بر
خودخواهیهای بشری. این سلطهخواهی میتواند مستقیم باشد و یا غیرمستقیم، یعنی از
راه احساس یا رؤیای تسلط.
معلمان هم از این نظر به دنبال کسب قدرت برای بقای
خود هستند.
هرچند نظریههای جدید دربارهی گونههای رهبری و پیروی، همگی در این
نکته شریکند که ماهیت و درجهء پیشرفتگی پیروان است که نوع رهبری را رقم میزند اما
معلمان سنتی معمولا از قدرت اجبارگر یا قدرت پاداش دهنده یا قدرت مشروع استفاده می
کنند. جان.پ.فرنچ و برترام راوِن، قدرت را از نوع پیشرفته تا سنتی و ابتدایی آن، در
پنج دسته طبقه بندی میکنند که در هر یک ، رابطهء متقابل میان رهبر و پیرو، متفاوت
است. (2001McMahon Natemeyer):
قدرت کارشناسی (Expert Power)، که برخاسته از
نفوذ منطق و استدلال و اعتبار است، اساس راهگشایی پیشرفته به شمار میرود.
قدرت ارجاعی (Referent Power)، زمانی شکل میگیرد که پیروان از راه نسبت دادن خود و همسان پنداری (Identification)، و اتحاد با رهبر، با او همراه میشوند. این گونه از قدرت تا زمانی دوام مییابد که پیروان، حضور رهبر را در کنار خود حس کنند؛ مانند وابستگی به گروه، حزب و یا افرادی که به خوبی قادر به بیان منافع پیروان خود هستند. افراد با پیوستن به این گروهها، احساس هویت، احترام و امنیت میکنند.
قدرت مشروع (Legitimate Power)، در فرهنگهای سنتی شکل میگیرد که در
آنها، هوش، سن، طبقهء اجتماعی و هیبت ظاهری میتواند به یک فرد، اقتداری مشروع برای
تسلط به پیروان خود ببخشد. آنان که ساختار اجتماعی و سنت را پذیرفتهاند، به این
قدرت مشروع تن در میدهند. این رهبران، بیشترین استفاده را از ا ین ویژگی پیروان
خود میبرند.
قدرت اجبارگر (Coercive Power)، بر اساس مجازات شکل میگیرد و هرچه
قدرت اجباری بیشتر باشد، شدت مجازات بیشتر است .
قدرت پاداش دهنده (Reward Power)، در میان آن ساختارهای اجتماعی شکل میگیرد که در آنها اقتدار، هیچ احترامی به اندیشه و ارادهی فردی نمیگذارد و پیرو مطیع، تنها در جستجوی پاداش است؛ مانند طیفی از گروههای Gang تا کارمندان ساده.
معلمان نوآور یا پیشرو البته نقطه مقابل این تفکر قرار دارند.آنها معمولا شاگردان را در "گروه های چند نفره" سازمان دهی می کنند و خود آنها را مسئول یادگیری خود و دیگران می دانند.از سخنرانی کردن پرهیز می کنند ودر کلاس زمان بیشتری را به دانش آموزان اختصاص می دهند و بحث و گفتگو راه می اندازند وخود در کناری به هدایت گفتگوها مشغول می شوند.صدای کلاس چنین معلمانی عموما مدیران مدارس را آزار می دهد و مدیران،چنین معلمانی را در زنگ های تفریح یا در جلسات معلمان توبیخ می کنند و متهمشان می سازند که آنها در اداره کلاس ضعیف عمل می کنند _ دقیقا مثل صحنه ای از فیلم انجمن شاعران مرده _ چنین معلمانی خود را تافته ای جدا بافته در کلاس نمی دانند.کلاس را یک متن فرض می کنند که خود آنها هم جزئی از آن متن به حساب می آیند.البته جزئی که بدون آنها هم متن آسیبی نمی بیند.اگر لازم به سخنرانی باشد از روش شهرزاد قصه گو استفاده می کنند وکار ی می کنند که متن پیشاپیش فهمیده شده باشد.هیچ گاه یک روش تدریس ثابت ندارندو روش تدریس هر مبحث را بر اساس موضوع مورد نظرتنظیم می کنند.
نتایج عملکرد " گروه های چند نفره "در کلاس ها ی درس مدارس همیشه توفیقـات اتخاذ چنین روشی را نشان داده است.در اصل سخت ترین قسمت کار ایجاد این گروه هاست.بعد از تشکیل این گروه ها که در کلاس همان کار نهاد های مدنی در جامعه را انجام می دهند،امور توسط خود شاگردان برنامه ریزی و هدایت می شود.سرگروهها عملکرد اعضای گروه خود را بررسی می کنند و در زمان های معین به معلم گزارش می دهند . مشارکت در یادگیری با ایجاد گروه های چند نفره باعث پویایی در کلاس می شودو فعالیت های جمعی که بخشی از مهارت های زندگی است توسط شاگردان تجربه می شود.
اینگونه معلمان تمایل ندارند در کلاس حکم رانی کنند ، بیشتر از اینکه سعی کنند کتاب درسی را در مغز ها بچپانند سعی می کنند روش های یادگیری را آموزش دهند . در چنین کلاس هایی عموما خود معلمان هم در نقش یادگیرنده ظاهر می شوند. پاسخ سوالات را به تعویق می اندازند ، و سعی می کنند دانش آموزان خود به پاسخ سوالات برسند . این دسته از معلمان اعتقاد دارند باید به شاگردان نشان داد که توانایی های ذاتی آنها چیست.وسعی می کنند در کلاس از خود یک شخصیت کاریزماتیک که دارای عقل کل است نسازند.
بعضی وقت ها در جواب برخی از سوالات به دانش آموزان می گویند "نمی دانم " تا شاگردان بدانند که دانستن تمام حقایق کار همگان است.
پیشرفتهترین نوع قدرت را، جامعهء باز "کارل پوپر" ارائه میدهد که در آن، فرد محترم است و نظرش اهمیت دارد.
Leadership یا راهگشایی، در جوامع مدنی، از انگارههای ابتدایی و سنتی قدرت فاصله گرفته و به مقولهء خدمت نزدیک شده است. واژهی Leadership از واژهی Lithan در زبان انگلیسی قدیمی گرفته شده، یعنی "برو" ریشهء این واژه نشان میدهد که مفهوم کلیدی Leadership ، نه قدرت، بلکه راهنمایی دیگران در یک راه و به ویژه پیشاپیش آنها حرکت کردن است (٢٠٠١ Dilts). راهگشا یا Leader، کسی است که گروهی را برای انجام کاری مشخص هماهنگ میکند. چنین فردی، نخست باید خواستِ راهگشایی داشته باشد و از ویژگیهایی چون صداقت، درستکاری، اعتماد به نفس، هوش عاطفی و مجرد، خلاقیت، دورنمای ذهنی و نیز دانش کافی برخوردار باشد (Hosselbain، Goldsmith، Beckhard، ١٩٩٦). راهگشا در جوامع و سازمانهای مدنی، همواره داستانی برای گفتن دارد که حتما باید جوهر این داستان در وجود و زندگی او بازتاب یابد (2002 Gardner). این داستانها یک دگرگونی را در نظر دار ند. .بر حسب پختگی پیروان، یا "داستان را میگویند (Telling)، یا دربارهی آن استدلال میکنند (Selling)، یا داستان را با مشارکت رهروان نقش میزند و جلو میبر ند (Participating)، و در پیشرفته ترین حالت، نقشهای داستان را به افراد کارآمد و شایسته وامی گذار ند (Delegation).
معلمان تمام انرژی خود را صرف می کنند تادانش آموزان را در کلاس های درس معماری کنند،از آنجا که دانش آموزان یک کلاس عموما از نظر انگیزه ودانش ومهارت در یک سطح نیستند،معلمان معمولا در یک دوراهی برای انتخاب شیوه اداره کلاس به سر می برند و البته این معلمان نیستند که روش اداره کلاس را انتخاب می کنند بلکه این شاگردان هستندکه اجبار می کنند معلمان معمولا بدترین شیوه را انتخاب کنند .
در یک جامعه معمولا این حاکم نیست که قواعد دیکتاتوری تنظیم می کند بلکه این افراد ملت هستند که به گونه ای به دیکتاتور نگاه می کنند که او را در صندلی دیکتاتوری می نشانند .
.در این رابطه گاو مثال خوبی است.در بسیاری از نقاط جهان شان گاو به اندازه سایر حیوانات است.اما در هند و میان هندو ها این گونه نیست.آنها گاو را مقدس می دانند ، پرستش می کنند ، و کاری می کنند که اگر کسی احیانا به گاو محترم توهین کند یعنی به تمام اعتقادات آنها توهین کرده است.هیچ کس در کنار یک گاو نمی تواند بگوید اَه اَه چه پهنِِ بد بویی چرا که ناگهان گاو فرمان خواهد داد که او را از هستی ساقط کنند. دیکتاتور ها و گاو ها از این نظر کاملا مشابه هستند . هیچ کسی خودش بر صندلی دیکتاتوری نمی نشیند،این دیگران هستندکه گاو رادیکتاتور و دیکتاتور را گاو می کنند.
معلم نوآور و راهگشای امروزی میداند که آسیب پذیر است؛ با شکها و ترسهای خود صادقانه روبه رو میشود؛ تردیدهای خود را با 'هم راهان' خود – سایر معلمان ، یادگیرندگان و والدین در میان میگذارد و از اعتراف به اشتباه، رویگردان نیست.
منابع :
1- وادی دی حداد ، الکساندرا دراکسلر ، فناوری برای اموزش ترجمه محمد رضا سرکار آرانی و علی رضا مقدم نشر نی 1384
2- شیرین دخت دقیقیان ، مقاله آسیب شناسی کاریزما ،اندیشه ایران امروز